روزي نافع بن ازرق خدمت حضرت باقر (عليه السّلام) رسيده و نزد او نشست و از مسائلى در حلال و حرام پرسش نمود. پس آن حضرت در ضمن سخنان خود به نافع فرمود: «به اين مارقه (خوارج) بگو: چگونه جدا شدن از أمير المؤمنين (عليه السّلام) را جايز دانستيد با اينكه در پرتو پيروى از او و تقرّب به خدا در يارى او (پيش از جريان حكمين) خونهاى خويش در ركابش ريختيد؟»
پس در پاسخ تو خواهند گفت: «او در باره دين خدا داور قرار داد»
پس به ايشان بگو:
«خودِ خداوند نيز در شريعت پيغمبرش داورى به دو مرد از بندگانش سپرده در آنجا كه (در باره اختلاف ميان زن و شوهر) فرموده: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً» (نسا، آیه 35) و همچنين رسول خدا (صلّى اللَّه عليه وآله) در جريان جنگ بنى قريظه و تعيين سرنوشت آنها داورى به سعد بن معاذ داد و داورى او را خداوند امضا فرمود. مگر نمى دانيد كه همانا أميرالمؤمنين (عليه السّلام) به آن دو نفر دستور داد كه از روى حكم قرآن داورى كنند و از آن تجاوز نكنند و شرط فرمود كه آنچه مردان بر خلاف قرآن حكم كنند آن را ردّ كنيد و آنگاه كه به او گفتند: «تو كسى را بر خود داور ساختى كه به زيان تو حكم كرد؟» فرمود: «من بنده اى را داور نساختم؛ بلكه من كتاب خدا، قرآن را داور كردم». پس اين خوارج كجا مى توانند حمل به گمراهى كسى كنند كه دستور به حكم قرآن داده و فرموده: «آنچه مخالف قرآن است ردّ كنيد»؟ جز اينكه مى خواهند در دست زدن به اين ادّعا؛ بهتان و افترا زنند.»
نافع بن ازرق گفت: «به خدا سوگند، اين سخنى است كه هرگز به گوش من نخورده بود و به ذهنم خطور نمىكرد و به خواست خدا سخن حقّ و درستى است» (الاحتجاج، ج 2، ص324)
فرم در حال بارگذاری ...